کد مطلب:28527 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:134

گفتگوهایی میان امام و عایشه












2277.تاریخ الیعقوبی- در گزارش عایشه-: علی علیه السلام نزد عایشه آمد كه در خانه عبد اللَّه بن خَلف خُزاعی بود؛ همو كه پسرش به «طلحة الطلحات» معروف بود. [ امام علیه السلام] فرمود: ای حُمَیرا! از این حركتْ دست برنمی داری؟

عایشه گفت: ای پسر ابی طالب! قدرت یافتی، پس نرمی به خرج ده!

فرمود: «به سوی مدینه حركت كن و به همان خانه ات بازگرد كه پیامبر خدا تو را دستور داد در آن بنشینی».

گفت: چنین می كنم.[1].

2278.مروج الذهب- در گزارش عایشه-: علی علیه السلام عایشه را آماده [ بازگشت ]ساخت و در روز دوم، نزد او آمد و به همراهش حسن وحسین علیهما السلام و سایر فرزندانش و فرزندان برادرش و جوانان بنی هاشم و دیگر پیروانش از قبیله هَمْدان نیز وارد شدند.وقتی چشم زنان به علی علیه السلام افتاد، بر او فریاد زدند و گفتند: ای كُشنده دوستان [ و آشنایان ما]!

فرمود: «اگر من كُشنده دوستان [ شما]بودم، می بایست كسی را كه در این خانه است، كشته باشم» و اشاره كرد به خانه ای از خانه ها كه در آن، مروان بن حكم و عبد اللَّه بن زبیر و عبد اللَّه بن عامر و دیگران، پنهان شده بودند. كسانی كه با او بودند، چون دانستند چه كسانی در خانه اند، دست به شمشیر بردند تا مبادا آنها از مخفیگاه خود بیرون آیند و [ علی علیه السلام را] ناگهانی و غافلگیرانه بكشند.

عایشه- پس از سخنان طولانی كه میانشان ردّ و بدل شد- به او (علی علیه السلام) گفت: من دوست می دارم به همراه تو باشم و در جنگ با دشمنانت با تو حركت كنم.

فرمود: «نه؛ به خانه ای برگرد كه پیامبر خدا تو را در آن بر جای نهاد».

عایشه از او خواست كه پسر خواهرش عبد اللَّه بن زبیر را امان دهد. به وی امان داد. حسن و حسین علیهما السلام درباره مروان، پا در میانی كردند. او را نیز امان داد و ولید بن عقبه و فرزندان عثمان و دیگر بنی امیّه را نیز امان داد و همه مردم را امان داد.

او در روز جنگ هم ندا داده بود كه: «هركس سلاح بر زمین گذارد، در امان است، و هركس در خانه اش رود، در امان است».[2].

2279.تاریخ الطبری- به نقل از محمّد و طلحه-: علی علیه السلام در روز دوشنبه وارد بصره شد و به مسجد رفت و در آن، نماز گزارد.آن گاه وارد بصره شد. پس مردم به نزد او آمدند.او سوار بر اَسترش نزد عایشه رفت. چون به خانه عبد اللَّه بن خلف- كه بزرگ ترین خانه بصره بود- رسید، زنان را دید كه به همراه عایشه بر عبد اللَّه و عثمان، دو فرزند [ كشته شده] خلف، گریه می كنند و صفیّه دختر حارث نیز، چارقد برسر، گریه می كرد.

وقتی صفیّه علی علیه السلام را دید، گفت: ای علی! ای كُشنده دوستان! ای پراكنده سازِ جمع! خداوند، فرزندانت را یتیم كند، چنان كه فرزندان عبد اللَّه را یتیم كردی!

علی علیه السلام به وی پاسخی نداد و بر همان حالت بود تا پیش عایشه رفت و بر او سلام كرد و نزد او نشست و به وی گفت: صفیّه، ما را غافلگیر كرد و به راستی كه او را از زمانی كه دختر بود، دیگر ندیده بودم.

وقتی علی علیه السلام بیرون رفت، صفیّه رو به او كرد و سخنش را تكرار نمود. [ علی علیه السلام ]استرش را نگه داشت و با اشاره به درهای اتاق ها فرمود: «بدانید كه تصمیم گرفتم این در را بگشایم و هركه را در آن است، بكُشم و سپس آن در را بگشایم و هركه را در آن است، بكُشم و سپس در دیگر را باز كنم و هر كه را در آن است بكُشم».

این سخن او برای این بود كه گروهی از زخمی ها به عایشه پناه آورده بودند و علی علیه السلام از مكان آنان در اتاق ها اطّلاع یافته بود؛ ولی از آنان تغافل كرده بود. از این پس، صفیّه ساكت شد.

علی علیه السلام بیرون می رفت كه مردی از اَزْد گفت: به خدا سوگند كه این زن، ما را رها نمی سازد.

علی علیه السلام خشمگین شد و فرمود: «ساكت باش! پرده ها را پاره مكن و به خانه ای وارد مشو، و زنی را با زخم زبان به هیجان میاور؛ گرچه به حیثیت شما دشنام دهند و فرمانروایان و نیكان شما را سفیه دانند؛ چرا كه آنان ناتوان اند. آن روز كه مشرك بودند، ما مأمور بودیم از آنان دست برداریم [، چه رسد به امروز]! مردی كه با زن، رو در رو شود و او را كتك زند، نسل او به این خاطر، سرزنش می شود. پس مبادا به من خبر رسد كه كسی متعرّض زنی شده است، كه او را به سان بدترینِ مردم، كیفر خواهم داد».[3].









    1. تاریخ الیعقوبی: 183/2.
    2. مروج الذهب: 377/2.نیز، ر.ك: دعائم الإسلام: 394/1، تفسیر فرات: 113/111.
    3. تاریخ الطبری: 539/4، الكامل فی التاریخ: 347/2.نیز، ر.ك: البدایة والنهایة: 246/7.